نوشته شده توسط : maryam

گفتگومان همیشه شیرین بود / لحظه هامان به خنده افرین بود / شکستی و رفتی بی وفا کی قرارمون این بود



:: بازدید از این مطلب : 182
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 2 خرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند



:: بازدید از این مطلب : 132
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بفهمی زندگی بی عشق نازیباست

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها

بخوانی نغمه ای با مهر

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات

خورشید مهری رخ بتاباند

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی

بیاید راه چشمت را

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا

بخوانی خالق خود را

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور

ببوسی سجده گاه خالق خود را

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و

با او بگویی:

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

دعایت می کنم، روزی

نسیمی خوشه اندیشه ات را

گرد و خاک غم بروباند

کلام گرم محبوبی

تو را عاشق کند بر نور

دعایت می کنم،  وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی

دعایت می کنم، روزی بفهمی

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا

برایت آرزو دارم

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

بگیرد آن زبانت

دست و پایت گم شود

رخساره ات گلگون شود

آهسته زیر لب بگویی، آمدم

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی

معشوق عاشق؟

عاشق معشوق؟

آری، بگویی هیچ کس

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی

ببندی کوله بارت را

تو را در لحظه های روشن با او

دعایت می کنم ای مهربان همراه

تو هم ای خوب من

گاهی دعایم کن



:: بازدید از این مطلب : 120
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

آخ .. تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو

می توانم مایه ی ــ گه گاه ــ دلگرمی شوم

میل میل ِ توست اما بی تو باور کن که من

در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم



:: بازدید از این مطلب : 190
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 16 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

 وقتی تو هستی

غم هایم نیستند

وقتی هستی همین برای زندگیم کافی است....

من میخواهم من باشم و تو باشی

فقط همین ....

من باشم و تو باشی....  

................آه که چقدر امشب سرشار از توام

خوش به حالت.این چند ساله رو با عشق و احساس من به خودت،چه حالی کرده ایی.من بعدٍ چندین سال با این حسی که از تو گرفته ام،دیگه هیچ آرزویی ندارم.خوش به حالت.

بارونم که دیگه آخرشه.




:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 29 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

مینویسم دفتری با اشک و آه /

 در شبی تاریک و غمگین و سیاه /

 مینویسم خاطرات از روی درد /

 تا بدانی دوریت با من چه کرد …

 




:: بازدید از این مطلب : 128
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 17 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

آمدم …
بودی!
اما مثل قبل نبودی …
رفتم.

............................

میدونستی … ؟
تنها گرگ ها نیستند که لباس میش میپوشند؟
گاهی پرستو ها هم لباس مرغ عشق بر تن میکنند …
عاشقت که کردن، کوچ میکنن …

 ...........................

 

آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند …
همان جایی که گفتند: یکی بود ، یکی نبود …

 


 

 



:: بازدید از این مطلب : 177
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 17 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

حیف این چشمهام که برای چون توی بی ارزشی اشک ریخت! 

و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره




:: بازدید از این مطلب : 129
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 15 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

خودت رفتی ولی عشقت نرفته... من عاشق تر شدم هفته به هفته 

 

 

از تو دلگیرم...از عاشقی سیرم...درسته بی تو میمیرم...ولی ایندفعه میرم




:: بازدید از این مطلب : 123
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : سه شنبه 14 فروردين 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : maryam

دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست  

شکسته باد آن که دلش این چنین می خواست...



:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 14 فروردين 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد